کلبــه ایـــ با رنگــــ دوستیــــ
حــرف دل

مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه خدا (مسجد) بخواند. لباس پوشید و راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد و در همان نقطه مجدداً زمین خورد. او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. یک بار دیگر لباسهایش را عوض کرد و راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید. مرد پاسخ داد: (( من دیدم شما در راه به مسجد دو بار به زمین افتادید.))، از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم. مرد اول از او بطور فراوان تشکر می کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه می دهند. همین که به مسجد رسیدند، مرد اول از مرد چراغ بدست در خواست می کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند. مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری می کند. مرد اول درخواستش را دوبار دیگر تکرار می کند و مجدداً همان جواب را می شنود. مرد اول سوال می کند که چرا او نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند. مرد دوم پاسخ داد: ((من شیطان هستم.)) مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد. شیطان در ادامه توضیح می دهد: ((من شما را در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم.)) وقتی شما به خانه رفتید، خودتان را تمیز کردید و به راهتان به مسجد برگشتید، خدا همه گناهان شما را بخشید. من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه بیشتر به راه مسجد برگشتید. به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشید. من ترسیدم که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردن شما بشوم، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان را خواهد بخشید. بنا براین، من سالم رسیدن شما را به خانه خدا (مسجد) مطمئن ساختم.

نتیجه اخلاقی داستان:

کار خیری را که قصد دارید انجام دهید به تعویق نیاندازید. زیرا هرگز نمی دانید چقدر اجر و پاداش ممکن است از مواجه با سختی های در حین تلاش به انجام کار خیر دریافت کنید. پارسائی شما می تواند خانواده و قوم تان را بطور کلی نجات بخشد. این کار را انجام دهید و پیروزی خدا را ببینید.

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 28 شهريور 1390برچسب:, توسط MoMi |

اصمعی (وزیر مامون) می گوید: روزی برای صیادی به سوی بیابان روانه شدیم. من از جمع دور شدم و در بیابان گم شدم، در حالی که تشنه و گرسنه بودم به این فکر بودم که کجا بروم و چکار کنم. چشمم به خیمه ای افتاد. به سوی خیمه روان شدم، دیدم زنی جوان و با حجابی در خیمه نشسته. به او سلام کردم او جواب سلامم را داد و تعارف کرد و گفت بفرمایید. بالای خیمه نشستم و آن زن هم در گوشه دیگر خیمه نشست. من خیلی تشنه بودم، به او گفتم: یک مقدار آب به من بده: دیدم رنگش تغییر کرد، رنگش زرد شد. گفت: ای مرد، من از شوهرم اجاره ندارم که به شما آب دهم (یکی از حقوقی که مرد بر زن دارد این است که بدون اجازه اش در مال شوهر تصرف نکند) اما مقداری شیر دارم. این شیر برای نهار خودم است و این شیر را به شما می دهم. شما بخورید، من نهار نمی خورم. شیر را آورد و من خوردم. یکی – دو ساعت نشستم دیدم یک سیاهی از دور پیدا شد. زن، آب را برداشت و رفت خارج از خیمه. پیرمردی سیاه سوار بر شتر آمد. پاها و دست و صورتش را شست و او را برداشت و آورد در بالای خیمه نشانید. پیرمرد، بداخلاقی می کرد و نق می زد، ولی زن می خندید و تبسم می کرد و با او حرف می زد. این مرد از بس به این زن بداخلاقی کرد من دیگر نتوانستم در خیمه بمانم و آفتاب داغ را ترجیح دادم. بلند شدم و خداحافظی کردم. مرد خیلی اعتنا نکرد، با روی ترشی جواب خداحافظی را داد، اما زن به مشایعت من آمد. وقتی آمد مرا مشایعت کند، مرا شناخت که اصمعی وزیر مامون هستم.

......ادامه مطلب......



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 28 شهريور 1390برچسب:, توسط MoMi |

 

1. جويدن آدامس در سنگاپور ممنوع است.
2. تقلب کردن در مدارس بنگلادش غير قانوني است و افراد بالاي 15 براي تقلب بهزندان فرستاده مي شوند.
4. مشاهده فيلم هاي کاراته اي تا سال 79 در عراق ممنوع بود.
5. در ايسلند زماني داشتن سگ خانگي ممنوع بود.
6. در آريزوناي آمريکا، کشتن و شکار شتر ممنوع است.
7. در تايلند همه در سينما مجبورند هنگام پخش سرود ملي قبل از شروع فيلم قيامکنند.
8. در دانمارک روشن کردن ماشين قبل از چک کردن اينکه بچه اي زير آن خوابيدهاست يا نه، ممنوع است.
9. در تايلند انداختن آدامس جويده شده 500 دلار جريمه دارد و قبل از خارج شدنازخانه حتما بايد لباس زير پوشيده باشيد.
10. در سال 1888 در بريتانيا قانوني تصويب شده که دوچرخه سواران را موظفمي کرد تا زمان رد شدن ماشين از کنارشان، زنگ دوچرخه هايشان را بطور پيوسته بهصدا درآورند.
11. در قرن 16 و 17 ميلادي نوشيدن قهوه در ترکيه ممنوع بود و اگر کسي در حينخوردن قهوه دستگير مي شدن، به اعدام محکوم مي شد.

12......ادامه مطلب.......

جالبه حتما بخونين



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 28 شهريور 1390برچسب:, توسط MoMi |

دارم از چشات ميافتم  *  چي دليل اين سقوطه؟

تا ميپرسم عشق چي ميشه * رو لبات مهر سكوته

نميتونم خيلي سخته * برم از عشقت جدا شم

اما تو منو نميخواي * بهتره پيشت نباشم

اشك

مي خوام از فكرت رها شم * اما ميدونم نميشه

دلتنگي مياد سراغم * باز ميشم مثل هميشه

ياد تو مياد كنارم * گريه تو چشام مياره

ميدونم راهي كه رفتي * ديگه برگشتن نداره

من از تو جز يه خاطره هيچي ندارم

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 21 شهريور 1385برچسب:, توسط MoMi |

 

هنر عذرخواهی:
معذرت خواهی و ابراز ناراحتی از اینکه شاید دیگران را ناراحت کرده باشیم؛ هنر و در واقع مهارتی است که کسب کردنی می باشد و با تمرین می توان آنرا تقویت کرد.
موقعیتی را در نظر بگیرید که به دلیل یک اشتباه که از جانب شما سر زده است، دوستتان یا همسرتان ناراحت شده است. در این حالت چند انتخاب وجود دارد :
۱ – ابتدا اینکه با خود بگویید “چرا غرورم را بشکنم و عذرخواهی کنم؟ انسان جایزالخطاست…، شده که شده…” و  امثال این نوع جملات که در سر می پرورانیم که کاملا غلط و مردود است و کاری دور از انسانیت است.
۲ – انتخاب دوم شما این است که در همان لحظه عذرخواهی نمی کنید این کار را به بعد و موقعیتی دیگر واگذار می کنید. مثلا با خود می گویید “تا شب از او عذرخواهی می کنم” و یا اینکه “در میهمانی بعدی از دلش در خواهم آورد…” که راه درستی نیست.
۳ – انتخاب سوم این است که تصمیم می گیرید که موضوع را با یک هدیه در اسرع وقت جبران کنید که این موضوع شاید موکول به وقتی شود که دیگر کار از کار گذشته و این هم تصمیم مناسبی نیست اما در نوع خود می تواند کارساز باشد.
۴ – انتخاب آخر، همانی است که حدس زده اید: عذرخواهی در همان لحظه. دقیقا چند ثانیه و یا حداکثر چند دقیقه پس از اینکه به اشتباه خود پی بردیم، عذرخواهیم می کنیم و موضوع را تمام می کنیم. این روش بسیار کار ساز است.
چه مسائلی باعث می شود که عذرخواهی نکرده و یا با تامل عذرخواهی کنیم؟
مسئله اول این است که گاهی اوقات غرور بر ما غلبه کرده و جلوی این کار ما را می گیرد. گویی دهنمان قفل شده و نمی توانیم چیزی بگوییم. چاره هم این است که کمی به اشتباه خود فکر کرده و سپس با منطق انسانی آنرا بپذیریم و در نتیجه از فرد مقابل عذرخواهی کنیم.
دوم اینکه گاهی اوقات فرد مقابل از نظر ما ارزش عذرخواهی ندارد که این مسئله هم از خودبزرگ بینی ما سرچشمه می گیرد که اندیشه ای غیرانسانی است و باید آنرا از خود دور نمود. چاره این است که به حداقل احترامی که فرد برای خودش دارد فکر کنیم و ارزش خودمان را بالا ببریم. عذر خواهی تخلیۀ نفس است از غرور و تکبر.
دلیل سوم این است که اشتباه خود را کوچک تلقی کرده و در نتیجه نیازی به عذرخواهی نمی بینیم. اما باید به خاطر داشت که کوچکترین اشتباه در نظر دیگران باید بزرگترین اشتباه در نظر ما باشد. در این صورت است که درصد خطاها و اشتباهات ما در زندگی به حداقل می رسد.
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 21 شهريور 1390برچسب:, توسط MoMi |

 

یک روز دو مورچه داخل یک لیوان شیشه ای افتادند. آنها با عجله در کف لیوان به دست و پا افتادند تا بتوانند راه خروجی پیدا کنند. اما با این که مورچه ها لزوماً نمی دانند، واضح است که ته یک لیوانِ سالم هیچ شکافی ندارد. خیلی زود متوجه شدند که دهانۀ لیوان، یعنی همانجا که از آن به داخل لیوان افتاده بودند، تنها راه رهایی است. پس سعی کردند از دیوارۀ لیوان بالا بروند.
دیوارۀ شیشه ای لیوان خیلی صاف و لغزنده بود و مورچه ها بعد از چند سانتی متر پیشروی، دوباره به کف لیوان سقوط می کردند.
این اتفاق چندین بار تکرار شد. حتی یک بار تا نزدیک دهانۀ لیوان هم رسیدند، اما در آخرین گام سُر خوردند و به کف لیوان افتادند. بدیهی است که وقتی در پیشروی های بیشتر، شکست می خوردند، درد سقوط هم بیشتر می شد.
عاقبت یکی از مورچه ها که ناامید شده بود، دست و پاهایش را مالید و به دیگری گفت: فکر می کنم دیگر نباید خودمان را به خطر بیاندازیم. این کار بی فایده است. سرانجام خودمان خرد و خمیر می شویم.
اما مورچۀ دوم بدون توجه به او گفت: ما تازه به یک قدمی پیروزی رسیده ایم. جایی برای ناامیدی نیست. شاید یک تلاش دیگر کافی باشد.
این را گفت و بالا رفتن از سر گرفت.
زمانی که به تنهایی تلاش می کرد، بارها مثل قبل افتاد و ... اما سرانجام خستگی ناپذیری اش نتیجه داد و با آخرین نیرویی که داشت خود را به لبۀ لیوان رساند و خود را رها کرد.
مورچۀ آزاد بعد از این که موفق شده بود و شاهدی قوی بر حرفش داشت، برای تشویق مورچۀ ناامید به او گفت: وقتی کسی در آستانۀ موفقیت است، ممکن است این زمان در عین حال سخت ترین قسمت هم باشد. برای همین فقط کسانی که در این شرایط دلسرد نشوند، پیروز و موفق می شوند.
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 21 شهريور 1390برچسب:, توسط MoMi |

 

در یک دهکده، پیرمرد خرمندی زندگی می کرد. افرادی که به مشکلی بر می خوردند یا سوالی داشتند، به او مراجعه می کردند. یک روز یک بچۀ باهوش و زِبل که می خواست سر به سر پیرمرد خردمند بگذارد، پرندۀ کوچکی گرفت و آن را طوری در دستش گرفت که دیده نشود. بعد پیش پیرمرد رفت و به او گفت: پدربزرگ، من شنیده ام شما باهوش ترین مرد دهکده هستید. اما من باور نمی کنم. اگر راست است، می توانید بگویید که این پرنده ای که در دست من است زنده است یا مرده؟
پیرمرد نگاهی به پسر انداخت و فکر کرد اگر به او بگوید که پرنده زنده است، او با یک حرکت کوچک دستش پرنده را می کشد، و اگر بگوید که پرنده مرده است، او پرنده را آزاد می کند تا به خیال خودش ثابت کند که از پیرمرد باهوش تر است. پیرمرد دستش را روی شانۀ پسرک زبل گذاشت و با لبخند گفت: مرگ و زندگی این پرنده به ارادۀ تو بستگی دارد.
بله. آینده و سرنوشت هر کسی مانند آن پرنده در دست خود فرد است. هر کسی در تحصیل، شغل و هر کار و انتخابی که دارد، اگر تلاش کند، موفق خواهد شد. فیلسوفی گفته است که زندگی عبارت از رشته ای از گزینه ها است. آینده و سرنوشت هر کسی کاملاً در دستان خودش قرار دارد
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 21 شهريور 1390برچسب:, توسط MoMi |

 

خوشا به حال آنان که در در کلاس انتظار حتی یک جمعه هم غیبت ندارند . . .

نوشته شده در تاريخ شنبه 25 تير 1390برچسب:, توسط MoMi |

درود درود به همه ی دوستای ناز و دوست داشتنیه خودم

خوبین که الحمدا... ؟ خب خدا رو شکـــــــــــــــــــر

امروز آخرین امتحانمم دادم و خلاص.... آخیــــــش راحت شدم نمیدونین چه روزای سختی بودو سخت تر گذشت

از همه ی دوستان گلمم که نتونستم تو این چند وقت بهشون عرض ادبی کرده باشم عذر خواهی میکنم...

دیگه من اومدم که بترکونممممممممممممممم

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 13 تير 1390برچسب:, توسط MoMi |

درود بر شما

خوبين بچه ها؟ چه خبرا؟ اولا بذارين از يك فرصت 30 ثانيه اي استفاده كنم و از همه ي دوستان گلم كه چه از طريق وب، چه از طريق ميل، چه روم ... باهاشون در ارتباطم يك عرض ادبي كرده باشم و بهتون بگم كه همتونو دوست دارم يك دنيا فقط يه نمه گلايه كوشمولو دارم كه چرا وقتي تشريف فرما ميشين به وب خودتون نظر نميذارين بي معرفتاااااااااااااااااااا هاااااااااااااا؟؟؟؟؟؟

خب 30 ثانيه تمام شدو بريم سر موضوع بعدي؛ امروز داشتم همينجوري تو نت ول مي گشتم كه چندتا عكس خيلي جذاب رو ديدم كه مضمون عكسها «هنر نمايي روي پوست تخم مرغ» بود... آفرين خوب حدس زدين، مي خوام همين عكسا رو بذارم كه شما عزيزان هم ببينيدو لذت ببريد از اين هنرمندي!

اين يك نمونه از اين هنرمندي

من موندم چجوري توي اين تخم مرغ ها رو خالي كرده؟؟؟؟!!!!! عجبااااااااا

خب تا درودي ديگر بدرود...

براي ديدن بقيه عكسا هم تشريف بياريد ادامه مطلب... حتما ببينيد كه خيلي زيباست!!!



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 9 خرداد 1390برچسب:, توسط MoMi |

مهرورزان زمان های کهن

هرگز از خويش نگفتند سخن

که در آنجا که " تو" يی

بر نيايد دگر آواز از "من"!

ما هم اين رسم کهن را بسپاريم به ياد

هر چه ميل دل دوست،

بپذيريم به جان،

هر چه جز ميل دل او ،

بسپاريم به باد!

 

آه !

باز اين دل سرگشته من

ياد آن قصه شيرين افتاد:

بيستون بود و تمنای دو دوست.

آزمون بود و تماشای دو عشق.

در زمانی که چو کبک ،

خنده می زد " شيرين" ،

تيشه می زد "فرهاد"!

نه توان گفت به جانبازی فرهاد : افسوس،

نه توان کرد ز بيدردی "شيرين" فرياد .

کار "شيرين" به جهان شور برانگيختن است!

عشق در جان کسی ريختن است!

کار فرهاد برآوردن ميل دل دوست

خواه با شاه در افتادن و گستاخ شدن

خواه با کوه در آويختن است .

رمز شيرينی اين قصه کجاست؟

که نه تنها شيرين ،

بی نهايت زيباست :

آن که آموخت به ما درس محبت می خواست :

جان چراغان کنی از عشق کسی

به اميدش ببری رنج بسی .

تب و تابی بودت هر نفسی .

به وصالی برسی يا نرسی!

سينه بی عشق مباد!!

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 4 خرداد 1390برچسب:, توسط MoMi |

نامه ي همسري به همسري

برای همه وقت هایی که مرا به خنده واداشتی.

برای همه وقت هایی که به حر ف هایم گوش کردی.

برای همه وقت هایی که به من شهامت و جرأت دادی.

برای همه وقت هایی که با من شریک شدی.

برای همه وقت هایی که با من به گردش آمدی.

برای همه وقت هایی که خواستی در کنارم باشی.

برای همه وقت هایی که به من اعتماد کردی.

برای همه وقت هایی که مرا تحسین کردی.

برای همه وقت هایی که باعث راحتی و آسایش من هستی.

برای همه وقت هایی که گفتی "دوستت دارم".

برای همه وقت هایی که در فکر من بودی.

برای همه وقت هایی که برایم شادی آوردی.

برای همه وقت هایی که به تو احتیاج داشتم و تو با من بودی.

برای همه وقت هایی که دلتنگم بودی.

برای همه وقت هایی که به من دلداری دادی.

 برای همه وقت هایی که در چشمانم نگریستی و صدای قلبم را شنیدی.

به خاطرهمه این ها، هیچ وقت فراموش نکن که:

همیشه برای گوش دادن به حرف هایت آمادگی دارم.

همیشه پشتیبانت هستم.

من مثل کتابی گشوده برایت خواهم بود.

فقط کافی است چیزی از من بخواهی، بلافاصله از آن تو خواهد شد.

می خواهم اوقاتم را در کنار تو باشم.

من کاملاً به تو اطمینان دارم و تو امین من هستی.

در دنیا تو از هر چیزی برایم مهمتر هستی.

همیشه دوستت دارم، چه به زبان بیاورم چه نیاورم.

همین الان در فکر تو هستم.

تو همیشه برای من شادی می آوری به خصوص وقتی که لبخند بر لب داری.

من همیشه برای تو این جا هستم و دلم برایت تنگ است.

هر وقت که احتیاج به درد و دل داشتی روی من حساب کن.

تو در تمام ضربان های قلبم حضور داری.

منبع:خانواده ايراني

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 2 خرداد 1390برچسب:, توسط MoMi |

تو را دوست دارم
در این باران
می‌خواستم تو
در انتهای خیابان نشسته باشی
من عبور کنم
سلام کنم
لبخند تو را در باران می‌خواستم
می‌خواهم
تمام لغاتی را که می دانم برای تو
به دریا بریزم
دوباره متولد شوم
دنیا را ببینم
رنگ کاج را ندانم
نامم را فراموش کنم
دوباره در آینه نگاه کنم
ندانم پیراهن دارم
کلمات دیروز را
امروز نگویم
خانه را برای تو آماده کنم
برای تو یک چمدان بخرم
تو معنی سفر را از من بپرسی
لغات تازه را از دریا صید کنم
لغات را شستشو دهم
آنقدر بمیرم
تا زنده شوم…

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 27 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط MoMi |

نویسهٔ چینی سنتی به مفهوم عشق (愛) که از یک قلب

(در وسط) تشکیل شده که حاوی «کشش»، «احساس» یا «تفاهم» است

و یک احساس با ارزش را تداعی می‌کند.

 

انواع عشق:

  • عشق حیرانی - اصطلاح حیرانی (Agape) توسط مسیحیان اولیه (و به خصوص یونانیان، ریشه این کلمه یونانی است) برای اشاره به پذیرش بی قید و شرط و دوست داشتن یک فرد اطلاق شده‌است. این نوع از عشق بر اساس تصمیم و نه احساسات شکل می‌گیرد.
  • عشق با وقار - نوعی رفتار مودبانه وموقرانه که در اواخر قرون وسطی در مورد خانم‌ها و عاشقان آنها به کار می‌رفت.
  • عشق دروغین - نوعی عشق نادرست با هدف کسب مادیات(می توان مفهوم عشق را برای این نوع، قائل نشد.)
  • عشق جنسی (eros) - میل جنسی نسبت به یک فرد
  • عشق به خانواده - عشق به افراد خانواده و مهربانی به آنها
  • عشق آزاد - رابطه جنسی بر اساس انتخاب فرد که محدود به ازدواج نمی‌شود
  • شیفتگی - در عهد جدید به معنای عشق احساسی مشروط به کار می‌رود یعنی «دوستت دارم چون...»
  • عشق افلاطونی – یک رابطه نزدیک که درآن رابطه جنسی وجود ندارد یا سرکوب یا محدود شده‌است.
  • عشق ظاهری - رابطه عاشقانه‌ای که در آن پختگی لازم وجود ندارد و «راستین» نیست. این کلمه دارای بار معنایی منفی است و تاکید دارد که عشق در دوران جوانی معمولاً کمتر راستین و واقعی است.
  • عشق به مذهب - تعهد و دوست داشتن خدا یا مذهب
  • عشق رومانتیک ـ علاقه‌ای که ترکیبی از صمیمیت و میل جنسی است
  • عشق راستین - عشق بدون قید و شرط یا انگیزه خاص. دوست داشتن فرد فقط به خاطر خود و نه رفتارها یا عقایدش. همچنین به عشق بی قید و شرط اشاره دارد.
  • عشق یک طرفه - مهرعاطفه‌ای که یک طرفه‌است
  • شهوت - عاطفه بر اساس شهوت و تمایل به ارضای نفس.
  • عشق لحظه‌ای - عشقی که در لحظه‌ای که فرد برای اولین بار با فردی تماس می‌گیرد به وجود می‌آید. از این عشق به مراتب در داستانها و ادبیات یاد شده‌است وبه “ love at first sight ” معروف است.

عشق مستلزم فداکاری - فداکاری و گذشتن از جان یا چیز با ارزش دیگری برمبنای عشق.

 

اميدوارم از بهترين عشق ها بهترين استفاده رو ببريد...

نوشته شده در تاريخ شنبه 3 ارديبهشت 1390برچسب:, توسط MoMi |

 

سلام سلام بچه ها

من اومدم . بذارين اول از همه ولي با يكم تاخيــــر

ميلاد با بركت حضرت محمد (ص) و امام جعفر صادق (ع) رو بهتون تبريك بگــم

و ميبخشيد بچه ها كه يكم دير آپ ميكنم. بايد به عـــرض برسونم كه اين بنده ي حقيــــــر يك چند روزي

نبودم تا به خدمت تك تك دوستان برسم و عرض ادبي كرده باشم .

فقط از دور شاهد همراهي گرم شما عزيزان بودم كه با نظرات قشنگتون آدم رو دلگرم مي كرديدو بايد از

 همين جا به رســـــم ادب و ارادتي كه نسبت به شماهــــا دارم يك تشكــــــــر خالصانــــــــه بكنم و بگم

كه خيلي خوشحالم كه دوستاي عزيزي مثل شما دارم.

خب جواب تعداي از دوستان درست بوده كـــه انشاا.. هفته ي ديگـــــــــــه جواب رو بهتون ميگــــــم و به

دوستـــــــان گلي كه جواب درست دادن يك هديه ي بسيار ناقـــــابل طبق قولي كه داده بودم از محمــد

دريافت ميكنند.

وجدان محمد : هديه قشنگي بدي هااااا محمد . وگرنه سر و كارت با چوبه .

محمد : چشـــــــــم . مگه ميشه ندم . كجا ميتونم همچين دوستاني پيدا كنم ...

بازم از همه تون ممنونم بچه ها . به دوستايي مثل شما افتخـــــــــــــار مي كنم .

خب فهلنــــــــي با اجازه ي همتون

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 3 اسفند 1389برچسب:, توسط MoMi |

سلام سلام صدتا سلام

خوبين بچه ها؟ چه خبرا؟

امروز اومدم با تست هوش

واااااااااااااااي اين تست هوش چي ميتونه باشه؟!!!!!!!

هركي حدس بزنه از طرف من يك هديه داره البته واقعا چيز بي ارزشيه ولي فقط مي خوام بدونين كه

چقــــــــــــدر دوستون دارم

يك لحظه همين جا وايسين ! (ايست)

فكر نكنين كه قراره ماشين برنده بشينـــــا بلكه هديه يك آپارتمان لوكسه

خب از شوخي بگذريم كه تا نگفتين 70 درصده شوخيا جديه هااااااااا

بهتره بريم واسه طـــــرح سوال :

دو ماه ديگه قراره يك تغيير و تحولي تو زندگيم ايجاد بشه . تغيير و تحول كه نميشه گفت ولي يك تجربه ي

بزرگي محسوب ميشه!

مي تونين حدس بزنين كه چي ميتونه باشه؟؟؟!!!

بچه هايي كه از طريق ايميل باهاشون در ارتباطم بايد بگم كه جواب از طريق ايميل جزء هديه قرار نميگيره.

فقط تو قسمت نظرات

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 24 بهمن 1389برچسب:, توسط MoMi |

سلام بچه ها ! خوبين انشاالله؟

خب با يك شعر ديگه چطورين؟ به قول يك از بچه ها وقتي به يك چيزي پيله مي كني ول كن ماجرا نيستي ،

حالا منم چند روزي كه يكم درگير خودم بودم فقط با شعر ميومدم پيشتون .

از اين به بعد سعي مي كنم ديگه با روحيه اي شاد به خدمت برسم !

ميخواستم همين جا از همه ي دوستان خوبم يك تشكر داغه داغ بكنم . چه از دوستاي دانشگاهيم : امير جان

خودم ، علي آقاي گل ، محسن ، سعيد ، پويا و بقيه ي بچه هاي گل كلاس....

و همچنين از دوستاي گل خودم كه با نظرات قشنگتون آب سردي بودين به اين دل سوزان ما (اين جمله يك دفه

به ذهنم رسيد)!

رهــــا (دوستي كه از گريه متنفره و هيچ وقت با روحيه اي كسل كننده به وبش نرين ها)

زهـــرا (فقط در يك جمله ميتونم بگم خيلي خوبي ولي وب من خوشگل تره)

هالـــه ( كه با جملات كتابيش و صد البته شيرين و دوست داشتنيش ما رو خجالت زده كردو رفت)

يلــــدا ( يعني تركوندي ، ولي وبت داره منفجر ميشه از بس كه حجمش بالاي)

و بقيه دوستاني كه از طريق ايميل باهاشون در ارتباطم چه از واسم نظر خصوصي ميذارن !

از همتون ممنونم...

بعد از اين سخنراني بريم سراغ شعرمون كه داره از دهن ميفته ديگه ....

تو باراني

و من گنجشك كوچكي

در پناه درختها

هميشه همينطور بوده

كسي كه در پناه درختها ايستاده

دو بار خيس مي شود !

 

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 21 بهمن 1389برچسب:, توسط MoMi |

امشب

شعري در من است

كه متولد نمي شود.

بايد در اتاق را باز كنم

صدايي مي گويد

ماه پشتِ در ايستاده

با شعري در نگاه ،

اناري در دست ،

و آواز ستاره اي در گلو !

 

مي بخشيد بچه ها كه يكم پست هاي غمگين ميذارم آخه دلم خيلـــــــ ـــــــي گرفته...

شما به بزرگي خودتون ببخشيد !

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 19 بهمن 1389برچسب:, توسط MoMi |

 

بوي دلتنگــــ ـــي مي دهم .

حتا بهار هم

پيله ي تنهايي اَم را

به روي پروانه هاش

                       نمي گشايد .

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 18 بهمن 1389برچسب:, توسط MoMi |

ديدن ادامه مطلب خالــــ ــــي از لطف نيس دوستان... 



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 11 بهمن 1389برچسب:, توسط MoMi |

نام کتاب: رمان خواستگاری یا انتخاب
نویسنده: م. مودب پور
تعداد صفحات : 88
فرمت کتاب 
: pdf
زبان کتاب: فارسی

توضیحات:
یک رمان بسیار زیبا و جالب درمورد خواستگاری که قسمتی از متن آن را در زیر می بینید:

"فریبا و شهـــره واستادن و منتظــرن که مترو بیاد. در ضــمن دارن با همدیگه صحبت می‌کنن. تو مترو یه عده خانم و  آقـا هم هستن. البته بیشتر خانم‌ها هستن. " فریبا: یه دختر، کالا یا یه چیز فروشی نیس که بذارنش توی یه مغازه  و براش مشتری بیاد و اگه پسندیدش، ببره بزاره تو خونش!
مریم: من که از این جرأت آ ندارم به بابا بگم من می‌خوام برم خواستگاری!
فریبــا: پس حق انتخاب مــا چی می‌شــه؟! یعنی ما محکومیم کــه همیشــــه انتخاب بشیم؟ حق نداریم خودمون انتخاب کنیم؟!
مریم: آخه چه جوری می‌شه؟! یعنی اگــه ما دو تا این رســـم و عوض کنیم، دیگـــه از این به بعد جـــای اینکه پسرا بیان خواستگاریه دخترا ، دخترا می‌رن خواستگاری پسرا؟!
"تو همین موقع فریبا متوجه صحبت دو تا خانم که کنارشون واستادن می‌شه و به مریم و شهره اشاره می‌کنه کــه اونام گوش کنن "... .
و ....

دانلود كتاب

نوشته شده در تاريخ شنبه 9 بهمن 1389برچسب:, توسط MoMi |

بگــــذار آفتاب بتابد! 

از پشت ويترين

 مي شود دنيا را خريد ، گذاشت گوشه ي اتاق

 مثل پيراهنم

كه شب ، قبل از صداي قلبم مي خوابد

بخــــــــواب!

فاصلـــــــــ ــه همين قدر است

دنيا همين قدر

همين قــــــدر كه شيشه هاي ويترين را بشكنيم

و آفتاب بي واسطه بتابد

روي صورتت .

 

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 3 بهمن 1389برچسب:, توسط MoMi |

خانمي در زمين گلـف مشغـــول بازي بود.ضـــربه اي به توپ زد کـــه باعث پرتاب توپ به درون

بيشـــه زار کنار زمين شد. خانم براي پيدا کردن توپ به بيشه زار رفت که ناگهان با صحنه اي

روبرو شد . غورباقــــه اي در تلـه اي گرفتار شـده بود. غورباقـــه حرف ميزد! رو به خانــم كرد و

گفت: اگـــر مرا آزاد کني سه آرزويت را برآورده ميکنم . خانـم ذوق زده شد و سريع غورباقـــه

را آزاد کرد . غورباقـــــه به او گفت: نگذاشتي شرايط برآورده کردن آرزو ها رو به تو بگويم ...

هــر آرزويي کـه برايت برآورده کردم 10 برابر آن را براي همسـرت برآورده ميکنم . خـانم کمـي

تامل کرد و گفت مشکلي ندارد . آرزوي اول خود را گفت : ميخواهم زيباترين زن دنيا شوم.

غورباقه به او گفت:اگر زيباترين شوي شوهرت 10برابر تو زيباتر مي شود و ممکن است او را

از دست بدهي . خانم گفت : مشکلي ندارد .

پس آرزويش براورده شد.

بعد گفت ميخواهـم ثروت مندترين فــرد دنيا شوم . غورباقه به او گفت: شوهرت 10 برابر تو

ثروتمندتر ميشود و ممکن است به زندگي تان لطمه بزند .

خانم گفت:نه هرچه من دارم مال اوست و انوقت او هم مال من است .

پس آرزويش براورده شد .

آرزوي سومش را که گفت غورباقه جا خورد و بدون چون و چرايي برآورده کرد .

خانم گفت : ميخواهم به يک حمله خفيف قلبي دچار شوم!!!!!!!!!!!!

خانما هم آرزوهايي دارن ها

نوشته شده در تاريخ شنبه 2 بهمن 1389برچسب:, توسط MoMi |

سلام دوستان

امروز براتون چند تا والپيپر فوق العاده زيبا و با كيفيت از حيوانات آماده كردم ، اميــــــــــــــدوارم از ديدنشون لذت ببرين...

 

دانلود فايل

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 26 دی 1389برچسب:, توسط MoMi |

نام کتاب : پریا برای سادگیت
نویسنده : ندا بشر دوست
حجم کتاب : ۲٫۷۵ مگابایت


قالب کتاب : PDF

منبع : wWw.98iA.Com

خلاصه داستان :

قصه ی زندگی پریا دختری با شخصیتی وابسته و خجالتی و آغاز آشنایی او با امیر پسری خود ساخته و مقتدر که با ازدواج آنها بخاطر عشق به سادگی های او داستان آغاز میشود و حالا که ۶ ماه از ترک امیر بعد از ۴ سال و نیم زندگی مشترک روایت مرور خاطرات لحظه به لحظه افکار و اشتباهات پی در پی او در زندگی با وجود عشق شدید این دو و تفاهم و درک متقابل نسبت به هم که چگونه به سوء تفاهم و نفرت از یکدیگر انجامید.. در این بین زندگی پریا با زندگی پیرمرد همسایه و آشنایی با خاطرات بسیار تلخ او عوض میشود و به جنبه دیگری از زندگی پی میبرد.. آیا او موفق میشود نظر امیر را برگرداند؟!.. کتاب زیبائیست.. خواندنش را توصیه می کنم.

 

دانلود کتاب

 

نوشته شده در تاريخ 23 دی 1389برچسب:, توسط MoMi |

دختری را که در تصویر می بینید ، کتی کرکپاتریک نام دارد؛‌ کتی 21 ساله به همراه نامزد 23 ساله خود نیک برای جشن عروسی شان آماده می شوند.

این عکس تنها چند دقیقه قبل از مراسم عروسی این دو جوان ، در روز 11 ژانویه 2005 گرفته شده است.

 

کتی مبتلا به سرطان است و بیماری وی در بدترین وضعیت خود قرار دارد؛ وی مجبور است هر روز ساعاتی زیر نظر پزشک و دستگاه های مخصوص قرار بگیرد. در این عکس ، نیک منتظر است تا کتی یکـــی دیگر از شیمی درمانی هایش به پایان برساند..

 



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ 21 دی 1389برچسب:, توسط MoMi |

دو فــــرشته ی مسافـــــر


دو فرشته مسافر، برای گذارندن شب، در خانه خانواده ای ثروتمند به زمین فرود آمدند. اين خانواده رفتار نامناسبي داشتند و دو فرشته را به مهمانخانه مجللشان راه ندادند، بلکه زير زمين سرد خانه را در اختیار آنها گذاشتند.


فرشته اول در ديوار زير زمين شکافي ديد و آن را تعمير کرد. وقتي کـــه فرشته دوم از او پرسيد که چرا چنين کاری کردي، پاسخ داد: همه امور بدان گونه که نشان مي دهند نیستند!


شب بعد، اين دو فرشته به منزل خانواده ای فقير  ولي بسيار مهمان نواز  رفتند. بعد از خوردن غذايی مختصر، زن و مرد فقير رختخواب خود را در اختيار دو فرشته گذاشتند.


صبح روز بعد، فرشتگان زن و مرد فقير را گريان ديدند؛ چون گاو آنها که شيرش تنها وسيله گذران زندگيشان بود در مزرعه مرده بود. فرشته دوم ناراحت شد و از فرشته اول پرسيد: چرا گذاشتي چنين اتفاقي بيفتد؟ خانواده قبلي همه چيز داشتند و با اين حال تو کمکشان کردی، اما اين خانواده دارايی اندکی دارند و با این حال تو گذاشتي گاوشان هم بميرد؟!


فرشته اول پاسخ داد: وقتي در زيرزمين آن خانواده ثروتمند بوديم، ديدم که در شکاف ديوار کيسه ای طلا وجود دارد. از آنجا که آنان بسيار حریص و بد دل بودند، شکاف را بستم و طلاها را از ديدشان مخفي کردم.

ديشب وقتي خوابيده بوديم، فرشته مرگ برای گرفتن جان زن فقير آمد و من به جايش آن گاو را به او دادم!

نتيجه اخلاقي : همه امور بدان گونه که نشان مي دهند نيستند و ما گاهي اوقات خيلي دير به اين نکته پي مي بريم.


پس به گوش باشيد؛ شايد کسي که زنگ خانه ما را مي زند فرشته ای باشد که به ديدار اعمالمان آمده است!

 

نوشته شده در تاريخ 20 دی 1389برچسب:, توسط MoMi |

سلامـــــــ دوستان

امروز میخوام چند تا آهنگ لایت بسیار زیبا از موزیسین معروف ژاپنی برای دانلود واسه ی شما خوبان بذارم..

امیدوارمــــ خوشتونــــ بیاد...

    forbidden kiss all good things medwyn goodall

              please all good things medwyn goodall

   lancelot du lac all good things medwyn goodall

    machu picchu all good things medwyn goodall

              vicuna all good things medwyn goodall

        king arthur all good things medwyn goodall

              lagoon all good things medwyn goodall

              skylark all good things medwyn goodall

نوشته شده در تاريخ 7 دی 1389برچسب:, توسط MoMi |

سرپوش زمین

به سر پوش زمين بنگر ،

هزاران نقطه سوسو مي زند اما ،

اگر آن كهكشان از هم بپاشد بر زمين ريزد

تو باور كن كه يك قطره از آن باران رحمت زا

به روي كلبه ي چوبين من

هرگز نمي رقصد ، نمي غلطد .

و اما ؛

اگر يك تير به زهر آلود

در شامي سياه و تار

ناگه از كمان خود جدا گردد ،

بسانِ مرغكي از كوچ برگشته

به سوي سينه ام آيد

و حتي پيش از آنكه من به خود آيم ،

درون سينه ام نالد :

كه اي مرد جوان ،

                  آغوش قلبت روي من بگشا ،

                         كه من از مردم خوشبخت مي ترسم ...

نوشته شده در تاريخ 2 دی 1389برچسب:, توسط MoMi |
.: Weblog Themes By LoxBlog :.